درد بی درمان
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند
هر دلی را روزگاری عشق ، ویران می کند
ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هر چه جز یاد تو با خاک یکسان می کند
با من از این هم دلت بی اعتناتر خواست ، باش
موج را برخورد صخره کی پشیمان می کند
مثل مادر ، عاشق از روز ازل ، حسرت کش است
هر کسی او را به زخمی تازه مهمان می کند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی درمان شان را مرگ درمان می کند