برخيز و بيا بـتا براي دل ما
حل کن به جمال خويشتن مشکل ما
يک کوزه شراب تا بهم نوش کـنيم
زان پيش که کوزهها کنند از گـل ما
***
هر چند که رنگ و بوي زيباسـت مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معـلوم نـشد که در طربخانه خاک
نـقاش ازل بـهر چه آراسـت مرا
***
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريسـت
بي باده ارغوان نـميبايد زيسـت
اين سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کيست
***
اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است
در بـند سر زلف نـگاري بودهسـت
اين دستـه کـه بر گردن او ميبيني
دستيست که برگردن ياري بودهست
***
اين کهنـه رباط را که عالم نام اسـت
و آرامگـه ابلـق صبح و شام اسـت
بزميست که وامانده صد جمشيد است
قصريسـت که تکيهگاه صد بهرام است
***
اين يکد و سه روز نوبت عمر گذشـت
چون آب بـجويبار و چون باد بدشـت
هرگز غـم دو روز مرا ياد نـگـشـت
روزيکـه نيامدهسـت و روزيکه گذشت
***
بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
در صحن چمن روي دلفروز خوش است
از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش و ز دي مگو که امروز خوش است
***
چون ابر به نوروز رخ لاله بشـسـت
برخيز و بجام باده کـن عزم درسـت
کاين سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رسـت
***
چون چرخ بکام يک خردمند نگشت
خواهي تو فلک هفت شمر خواهي هشت
چون بايد مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد بگور و چه گرد بدشت
***
در فصـل بهار اگر بتي حور سرشـت
يک ساغر مي دهد مرا بر لب کشـت
هرچـند بـنزد عامه اين باشد زشت
سـگ بـه زمن ار برم دگر نام بهشت
***
ساقي گل و سبزه بس طربناک شدهست
درياب که هفته دگر خاک شدهسـت
مي نوش و گلي بچين که تا درنگري
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست
***
گويند کسان بهشت با حور خوش اسـت
مـن ميگويم کـه آب انگور خوش اسـت
اين نـقد بگير و دست از آن نـسيه بدار
کاواز دهـل شنيدن از دور خوش اسـت
***
من هيچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد يا دوزخ زشـت
جامي و بتي و بربطي بر لب کشت
اين هر سه مرا نقد و ترا نسيه بهشت
***
مي نوش که عمر جاوداني اينـسـت
خود حاصـلـت از دور جواني اينسـت
هـنـگام گـل و باده و ياران سرمست
خوش باش دمي که زندگاني اينسـت
***
در هر دشتي که لالهزاري بودهست
از سرخي خون شهرياري بودهسـت
هر شاخ بنفـشـه کز زمين ميرويد
خالي است که بر رخ نگاري بودهست
***
هر سبزه که برکنار جوئي رسته است
گويي ز لب فرشته خويي رسته است
پا بر سر سبزه تا بـخواري نـنـهي
کان سبزه ز خاک لاله رويي رسته است
***
افسوس که سرمايه ز کف بيرون شد
در پاي اجل بسي جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وي
کاحوال مسافران عالـم چون شد
***
افـسوس که نامه جواني طي شد
و آن تازه بـهار زندگاني دي شد
آن مرغ طرب که نام او بود شـباب
افـسوس ندانم که کي آمد کي شد
***
اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود
ني نام زما و نينشان خواهد بود
زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلـل
زين پس چو نباشيم همان خواهد بود
***
اين قافله عمر عجـب ميگذرد
درياب دمي کـه با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را که شب ميگذرد
***
در دهر چو آواز گـل تازه دهـند
فرماي بتا که مي به اندازه دهند
از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشين که آن هر آوازه دهند
***
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گـلزار هـمي شويد گرد
بلـبـل بـه زبان پهلوي با گل زرد
فرياد همي کند کـه مي بايد خورد
***
عمرت تا کي به خودپرستي گذرد
يا در پي نيستي و هسـتي گذرد
مي نوش که عمريکه اجل در پي اوست
آن به که به خواب يا به مستي گذرد
***
گر يک نفـسـت ز زندگاني گذرد
مـگذار که جز به شادماني گذرد
هشدار که سرمايه سوداي جهان
عمرست چنان کش گذراني گذرد
***
گويند بهشت و حورعين خواهد بود
آنجا مي و شير و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوق گزيديم چه باک
چون عاقبت کار چنين خواهد بود
***
گويند بهشـت و حور و کوثر باشد
جوي مي و شير و شهد و شکر باشد
پر کـن قدح باده و بر دستـم نـه
نـقدي ز هزار نسيه خوشتر باشد
***
هر صبح که روي لاله شبنم گيرد
بالاي بنفشه در چمن خم گيرد
انصاف مرا ز غنچه خوش ميآيد
کو دامن خويشتن فراهم گيرد
***
ياران موافق همه از دست شدند
در پاي اجل يکان يکان پست شدند
خورديم ز يک شراب در مجلس عمر
دوري دو سه پيشتر ز ما مست شدند
***
يک جام شراب صد دل و دين ارزد
يک جرعـه مي مملکـت چين ارزد
جز باده لعـل نيسـت در روي زمين
تلـخي کـه هزار جان شيرين ارزد
***
خشـت سر خم ز ملکت جم خوشتر
بوي قدح از غذاي مريم خوشـتر
آه سـحري ز سينـه خـماري
از نالـه بوسـعيد و ادهم خوشـتر
***
وقت سحر است خيز اي مايه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانـها کـه بجايند نپايند بسي
و آنها که شدند کس نـميايد باز
***
مرغي ديدم نشسته بر باره طوس
در پيش نهاده کلـه کيکاووس
با کله همي گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس
***
خيام اگر ز باده مستي خوش باش
با ماهرخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت کار جهان نيستي است
انگار که نيستي چو هستي خوش باش
+++++++++