loading...
شهروند ادبی
مسیب بازدید : 101 سه شنبه 16 فروردین 1390 نظرات (1)

 

    

 

 

قيصر امين پور كه بود ؟ 2

 

مقدمه :

 

سال 1386 براي ادب دوستان و همچنين مردم ايران سال غمباري بود. قيصر امين پور يكي از شاعران بزرگ انقلاب و كسي كه در بطن مشكلات مردم بود ، پس از مدتي رنج و درد  اين دنياي دني را رها و آن را براي دنيا دوستان و محبان دنيا تنها گذاشت و بار سفر را بست و جاوانه شد..

 

  

 

 

مسیب بازدید : 89 سه شنبه 16 فروردین 1390 نظرات (0)

 

 

                                                                              

 

 

 

قيصر امين پور  كه بود؟

الف مقدمه :

--------------------                        

 

آسمان ايران زمين شاهد حضور و غروب شاعران زيادي بوده است. شاعراني كه ظهور و حضور متفاوتي داشته اند. بعضي در اشعارشان دنبال عشق و عاشقي را گرفته و بيشتر وقت خود را صرف معشوق خود نموده اند واينها راه بي تفاوتي را گزيده و نسبت به مسائلي كه در اطرافشان گذشته راه بي خيالي را طي كرده اند.مسائلي مانند ...

 

مسیب بازدید : 106 سه شنبه 16 فروردین 1390 نظرات (1)

 

View Image

 

 

 

 

داستان هاي كوتاه  2

 

 

 

 

مزاح

نعيمان بن عمرو انصارى  از قدماى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله مردى مزاح و شوخ بوده است نوشته اند: روزى عربى از عشاير به مدينه آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانيد و به مسجد وارد شد و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.
بعضى از اصحاب به نعيمان گفتند: اگر اين شتر را بكشى ، گوشت آن را تقسيم مى كنيم و بعد قيمتش را پيامبر صلى الله عليه و آله به اعرابى خواهد داد.
نعيمان شتر را كه كشت ،: صاحبش سر رسيد و فرياد بر آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله را به داد خواهى خواست .
نعيمان فرار كرد؛ و رسول الله صلى الله عليه و آله از مسجد بيرون آمد و شتر اعرابى را كشته ديد، پرسيد: چه كسى اين كار را كرده است ؟ گفتند: نعيمان پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را فرستاد تا او بياورند او را در خانه ضباعة بنت زبير يافتند كه نزديك مسجد بود. فرستاده را به محل مخفى گاه اشاره كردند كه درون گودالى با مقدارى علف تازه خود را پوشانده بود.
فرستاده به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و همره پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب به منزل ضباعه آمدند، و جاى مخفى شدن نعيمان را نشان داد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: علفها را از او دور كنيد، و آنها چنان كردند، نعيمان از مخفيگاه بيرون آمد.
پيشانى و رخسار او از آن علفهاى تازه ، رنگين شده بود فرمود: اى نعيمان اين چه كارى بود انجام دادى ؟
عرض كرد: يا رسول الله قسم به خدا آن كسانى كه شما را به محل مخفى من راهنمائى كردند به اين كار وادارم نمودند.
پيامبر صلى الله عليه و آله تبسم كنان رنگ علف را با دست مبارك خود از پيشانى و رخسار او دور كردند و قيمت شتر را به مرد اعرابى دادند.

 

 

View Image

 

 

 

 

 

 

 

ياران غار

 

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: سه نفر از بنى اسرائيل با يكديگر هم سفر شدند و به مقصدى روان شدند. در بين راه ابري ظاهر شد و باريدن آغاز نمود، خود را پناهنده به غارى نمودند.
ناگهان سنگى درب غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب ، ظلمانى ساخت . راهى جز آنكه به سوى خدا روند نداشتند. يكى از آنان گفت خوب است كردار خالص و پاك خود را وسيله قرار دهيم ، باشد كه نجات يابيم ، و هر سه نفر اين طرح را قبول كردند.
يكى از آنان گفت : پروردگارا تو خود مى دانى كه من دختر عمويى داشتم كه در كمال زيبائى بود، شيفته و شيداى او بودم ، تا آنكه در موضعى تنها او را يافتم ، به او در آويختم و خواستم كام دل برگيرم كه آن دختر عمو سخن آغاز كرد و گفت : اى پسر عمو از خدا بترس و پرده عفت مرا مدر. من به اين سخن پاى بر هواى نفس گذاردم و از آن كار دست كشيدم ، خدايا اگر اين كار از روى اخلاص نموده ام و جز رضاى تو منظورى نداشتم ،اين جمع را از غم و هلاكت نجات ده ناگاه ديدند آن سنگ مقدارى دور شد و فضاى غار كمى روشن گرديد.
دومى گفت : خدايا تو مى دانى كه من پدر و مادرى سالخورده داشتم ، كه از پيرى قامتشان خميده بود، و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم شبى نزدشان آمدم كه خوراك نزد آنان بگذارم و برگردم ، ديدم آنان در خوابند، آن شب تا صبح خوراك بر دست گرفته نزد آنان بودم و آنان را از خواب بيدار نكردم كه آزرده شوند.
پروردگارا اگر اين كار محض رضاى تو انجام دادم ، در بسته به روى ما بگشا و ما را رهائى ده ؛ در اين هنگام مقدارى ديگر سنگ به كنار رفت سومى عرض ‍ كرد: اى داناى هر نهان و آشكارا، تو خود مى دانى كه من كارگرى داشتم ؛ چون مدتش تمام شد مزد وى را دادم ، و او راضى نشد و و بيش از آن اندازه طلب مزد مى كرد، و از نزدم برفت .
من آن وجه را گوسفندى خريدارى كرم و جداگانه محافظت مى نمودم كه در اندك زمان بسيار شد. بعد از مدتى آن مرد آمد و مزد خود را طلب نمود. من اشاره به گوسفندان كردم . آن گمان كرد كه او را مسخره مى كنم ؛ بعد همه گوسفندان را گرفت و رفت .
پروردگارا اگر اين كار را براى رضاى تو انجام داده ام و از روى اخلاص بوده ، ما را از اين گرفتارى نجات بده . در اين وقت تمام سنگ به كنارى رفت و هر سه با دلى مملو از شادى از غار خارج شدند و به سفر خويش ادامه دادند.

 

 

یا علی مدد

 

 

مسیب بازدید : 120 سه شنبه 16 فروردین 1390 نظرات (0)

 

 

 

 

با کاروان شعر   2

 

قیصر امین پور:

 

موجیم و وصل ما از خود بریدن است

 

ساحل بهانه ای است ؟ رفتن رسیدن است

 

 

تا شعله در سریم ؟ پروانه اخگریم

 

شمع ایم و اشک ما ، در خون چکیدن است

 

 

ما مرغ بی پریم ؟ از فوج دیگریم

 

پرواز ما ، در خون تپیدن است

 

 

پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال

 

اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است

 

 

ما هیچ نیستیم جز سایه ای ز خویش

 

آیین آیینه ؟ خود را ندیدن است

 

 

گفتی مرا بخوان ؟ خواندیم و خامشی

 

پاسخ همین تو را ؟ تنها شنیدن است

 

 

بی درد و بی غم است ؟ چیدن رسیده را

 

خام ایم و درد ما ؟ از کال چیدن است

 

یادش گرامی باد....

 

 

Go to fullsize image     Go to fullsize image

 

 

مسیب بازدید : 159 سه شنبه 16 فروردین 1390 نظرات (0)

 

 

آقا بيا :

 

آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد

شايد دعاي مادرت ، زهرا بگيرد.

 

آقا بيا تا با ظهور چشم هايت

اين چشم هاي ما كمي تقوي بگيرد

 

آقا بيا تا اين شكسته  كشتي ما

آرام راه ساحل دريا بگيرد

 

آقا بيا تا كي دو چشم انتظارم

شب هاي جمعه تا سحر احيا بگيرد

 

پايين بيا ، خورشيد پشت  ابر غيبت

تا قبل از آن كه كار ما بالا بگيرد

 

آقا خلاصه يك نفر بايد بيايد

تا انتقام دست زهرا را بگيرد.

 

(علي اكبر لطيفيان )

 

 

   

 

 

مسیب بازدید : 144 سه شنبه 09 فروردین 1390 نظرات (0)

 

   

 

داستان کوتاه ۱

- مناعت طبع عبدالله بن مسعود 

عبدالله بن مسعود از اصحاب نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در مكتب آن حضرت شخصى غيور و وارسته به بار آمد.
در زمان خلافت عثمان ، او بيمار و بسترى شد كه در همان بيمارى از دنيا رفت .
خليفه به عيادت او رفت ، ديد اندوهگين است .
پرسيد: از چه چيزى ناراحتى ؟ گفت : از گناهانم . خليفه گفت : چه ميل دارى تا برآورم ؟
گفت : مشتاق رحمت خدا هستم .
سؤ ال كرد: اگر موافق باشى طبيبى بياورم .
گفت : طبيب ، بيمارم كرده است .
سؤ ال كرد: اگر مايل باشى دستور دهم ، عطائى از بيت المال برايت بياورند؟
گفت : آن روز كه نيازمند بودم ، چيزى به من ندادى ، امروز كه بى نياز هستم مى خواهى چيزى به من بدهى !
خليفه گفت : اين عطا و بخشش ، براى دخترانت باشد.
گفت : آنها نيز نيازى ندارند، چرا كه من به آنها سفارش كرده ام سوره واقعه را هر شب بخوانند؛ زيرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: كسى كه سوره واقعه را در هر شب بخواند هرگز دچار فقر نمى شود.

 

 

عمران بن حصين  

يكى از مسلمانان صابر در بلاء عمران بود. او دچار بيمارى استسقاء بشد، هر چه مداوا كرد خوب نشد. سى سال روى شكم خوابيد و نمى توانست بلند شود يا بنشيند و يا بايستاد. در همان محل خوابش ‍، گودالى براى ادرار و مدفوع او حفر كرده بودند.
روزى برادرش علاء براى عيادت او آمد، وقتى حال دلخراش او را ديد، گريه كرد.
عمران به برادر گفت : چرا گريه مى كنى ؟ گفت : به خاطر اينكه مى بينم سالها در اين وضع رقت بار بسر مى برى !
عمران گفت : گريه نكن و ناراحت مباش ، آنچه خدا بخواهد براى من محبوبتر از همه چيز است . دوست دارم تا زنده ام همانگونه باشم كه خدا مى خواهد .

مطلبى به تو مى گويم تا زنده هستم به كسى نگو و آن اين است : من با فرشتگان محشورم و آنها به من سلام مى كنند و من جواب سلام آنها را مى دهم و انس گرمى با آنها دارم .

 

 

 

 

 

 

 

 

مسیب بازدید : 109 سه شنبه 09 فروردین 1390 نظرات (0)

 

   

 

با كاروان شعر :    ۱

                               گزيده ي اشعار بزرگان ادب فارسي

 

استاد شهريار:

 

 

جانم به قربانت ولي حالا چرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟

                   بی وفا حالا كه من افتاده ام ازپا چرا ؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

                 سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

              من كه یك امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

              دیگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟

وه كه با این عمرهای كوته بی اعتبار

           این همه غافل شدن از چون من شیدا چرا ؟

آسمان چو مجمع مشتاقان پریشان می كنی

          در شگفتم می نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟

              شهریارا بی حبیب خود نمی كردی سفر

         راه مرگ است این یكی بی مونس و تنها چرا

 

 

 

نی محزون

 

امشب ای ماه به درد دل من تسكینی

                      آخر ای ماه تو همدرد من مسكینی

كاهش جان تو من دارم و من می دانم

               كه تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

               سر راحت  ننهادی  به  

مسیب بازدید : 133 سه شنبه 09 فروردین 1390 نظرات (0)

 

 

بزرگان شعر و ادب فارسي ۳

زندگی نامه  استاد شهريار

استاد محمد حسین شهریار در سال ۱۲۸۵ ه.ش در تبریز به دنیا آمد .علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت و تا سوم دبیرستان به تحصیل پرداخت و ادبیات عرب را در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و زبان فرانسه را از اساتید همان شهر فرا گرفت . او سپس به تهران آمد و در دارالفنون به تكمیل دوره متوسطه همت گماشت .سپس به تحصیل در رشته پزشكي پرداخت اما پس از دو یا پنج سال اين رشته  را رها كرد و نتوانست آن را به پایان برساند . سپس به استخدام دولت درآمد و در سال ۱۳۱۰ ه.ش در اداره ثبت اسناد تهران به كار پرداخت و پس از

مسیب بازدید : 153 سه شنبه 09 فروردین 1390 نظرات (0)

 

  

 

 

بزرگان ادب فارسی ۲

 

زندگي پروين اعتصامي ۱

 

الف- مقدمه :

 

ايران  زمين ، سرزميني است كه شاعران بـــزرگ زيادي به خود ديده است . شاعــــراني كه پس از گذشت قرون ها  متمادي ،   طراوت و تازگي خود را  حفظ نموده اند و پس از گذشت ساليان ، غبار زمانه نام و آثار آنها را كهنه ننموده است.

آري باورش سخت است كه بار ديگر گوهر زمانه ،  شاعراني بزرگ مانند رودكي ، منوچهر دامغاني ، مولوي ،  فردوسي ،سعدي ، حافظ و ... را به جهان تقديم كند. شاعراني كه تا جهان برپاست آثار آنها جايگزيني به خود نديده است و نخواهد ديد و نور دهنده به ادامه دهندگان اين راه  بزرگ هستند.

 

مسیب بازدید : 317 سه شنبه 09 فروردین 1390 نظرات (0)

 

 

   

بزرگان ادب فارسی ۲ ادامه

پروین اعتصامی ۲

و- كار و ايمان :

 

پروين با وجود احساس اندوه و غمي ماندگار هرگز به اين نتيجه رسيد كه بايد از سعي و عمل دست كشيد. شايد تنهايي او در زندگي شخصي اش او را به چنين احساسي كشانده بود، ولي با اين وجود او به دو راه پناه آورد : كار و ايمان. مثنوي ((جولاي خدا)) كه دربارة پشتكار عنكبوت سروده شده ، نمونه ي معروف از اين گونه شعرهاي اوست. در ديوان او بيت هاي زيبايي درباره سعي و تلاش و عمل آمده است:

به هرجا چراغي است ، روغنش بايد

                                            بود كـــــــار هر كارگر را حسابي

 

بسي كارگر بايد و كار ، پروين         

                               در آبادي هر زمين خـــــرابي

 

 

 

تعداد صفحات : 39

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 393
  • کل نظرات : 24
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 43
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 104
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 236
  • بازدید ماه : 762
  • بازدید سال : 3,591
  • بازدید کلی : 45,141